سلام!
شرمندهء همه کسایی که اونقدر این مطلب قبلی رو دیدن اعصابشون خورد شد!!
تنبلم قبول ..! ولی باور کنید این چند وقت اوضاع خیلی شلوغ بود. هم روحی و هم کلی! نمیدونم شاید چون من خودم بچه آخرم و هیچ وقت بچه کوچیک تو خونه نداشتیم فکر میکنم بچه که تو خونه باشه دیگه زندگی رو هواست!
ولی خداییش دنیایی ان این بچه ها هم برای خودشون. خنده هاشون, نگاه ها شون, محبتشون . وقتی کاری میکنی که باعث شادیشون میشه و میخندن انگار دنیا رو بهت دادن.چون این حقیقی ترین خندهء زمینیِ که در ازاء یه کار کوچیک بهت هدیه میشه...
بگذریم ... تو این هفته که گذشت با این همه برو بیا و مهمون و کارو بحث و جدل .... چیز های تازه ای یاد گرفتم!! معلم غریبیِ این زندگی ... همه چیز رو عملا جلویه چشم خودت و با دستایه خودت بهت ثابت میکنه.نمیشه هم باهاش لج کرد ولی میشه باهاش کنار اومد.
ممنون و مدیونِ خدام که خیلی از چیز ها رو بدون اینکه سرم به سنگ بخوره بهم فهمونده و تو خیلی از مشکلاتی که دارم اونقدر وجودش دلگرمم کرده که نگذاشته زمین بخورم و تونستم به دیگرون هم دلگرمی بدم.
هر چند که من بازم ناشکرم و گاهی اقات غرو لندم حوصله همه رو سر میبره ولی ....
شکرش!
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
ای که به تلخیِّ فقر گنج روانی مرا
آنچه نبردست وهم آنچه ندیدست فهم
از تو به جان میرسد قبله از آنی مرا
از کرمت من به ناز مینگرم در بقا
گر نَفریبد شها دولتِ فانی مرا
در گنه کافران رحم و شفاعت تراست
مهتری و سرور سنگدلانی مرا
گر کرم لایزال عرضه کند ملک ها
پیش نهد هر چه هست گنج نهانی مرا