درست نمی توانم بیان کنم....!


هیچ وقت همه چیز همان طور که میخواهی نمیشود...هیچ گاه خوشبختی تورا تنگ در آغوش نمیگیرد و در هیچ لحظه از شادی مستِ مست نخواهی بود .
نه! ... نه آن لحظاتی که در وجودِ پر جودش غرق شده ای که اگر لیاقت چنان لحظه ای را داشته باشی به یک عمر می ارزد ... به اندازه تمام این لحظات زمینی ـ که اگر مملو شادی و غنا باشد تو دیگر او را از یاد خواهی برد.
او ... دعایت را مستجاب و نیازت را برطرف میکند ... و تو را به جایی که باید, میرساند . درست به موقع ... همان لحظه که تو فکرش را هم نمیکنی او در های رحمتش را به رویت باز میکند ... ولی ... حتی همان لحظه هم رویای پیشین تو نخواهد بود ... غم و آه ... رهایت نمیکند . شادی مطلق هیچ گاه واقعیت نداشته ...
ولی ... او, همیشه با توست ...
واین واقعیت وجود تو ... 

ساعت ۸ شب از کلاس میرسی ... یه سری حرف و سخن که, بنا به دلایلی, تا میرسی پیش میاد ... چک و چوونه هاتو میزنی و بالاخره میای تو اتاقت .... on میشی ... صفحه بلاگ اسکای رو هم باز میکنی میخوای update کنی مثلا, یه سری چیز هام تو ذهنت آمادست که بنویسی ....  یه دفعه میبینی yahoo messenger رات نمیده ! دوباره و دوباره امتحان  میکنی ... نه خیر ... در کمال ناباوری باید باور کنی که هک شدی !!!! به همین سادگی ..... ID چندین و چند سالت هک شد رفت !
بعد زنگ میزنی به دوستان برای اینکه غر بزنی بلکه حالت بهتر شه ... بعدم چون حوصله نداری میخوابی ... الانم پا شدی داری یک سری اراجیف  مینویسی.......... همین!

...

امشب هم خواب ندارم ....
بیداری امشب را قلم و دوات هم چاره ساز نیست ....
نمیتوان نوشت ... هیچ ...
پس این ها چیست؟؟!!
نمیدانم ... این من نیستم ... این, من نیستم ...
میخواهم بشنوم .. فقط بشنوم ...غرق شوم ... و ... خیال کنم.
.....
خدایا ...من چقدر گناهکارم!
....
کاش امشب خواب ببینم ...
...