امروز داشتم دفتر خاطرات قدیمیم رو ورق میزدم از همین دفتر خاطرات ها که دوران مدرسه میدی به همه پرت و پلا بنویسن تخلیه شن.
به نکات جالبی بر خوردم.
اینو گندمزار جان برام نوشته:
نغمه جان سلام!
اول اینکه امیدوارم ثلث سوم نمرات بسیار بدی بیاوری! اصلا رد بشی و سال دیگه با دوم های دوست داشتنی هم کلاس شوی!
دوم اینکه امیدوارم کارنا مه ات را که گرفتی تو را با صورتی کبود و باد کرده در کنار پدر جانت ببینم و حسابی به خاطره نمره های درخشانت کتک خورده باشی!
سوم اینکه...
میبینید؟ من و گندم زار از اولش هم با هم احساسی و لطیف بر خورد میکردیم.
این هم یاداوری قسار یکی از دوستان بسیار فرهیختمه:
...آخی یادته احمدی معلم اقتصاد ترم پیش ( اژدهای کمودو را می گویم! ) دمش را هر جلسه تمییز میکرد و می گذاشت تو شلوارش و می اومد مدرسه فکر می کرد ما خریم نمی فهمیم دم داره !! بدبخت! ...
وای نمیدونید این پرستو عجب با احساس نوشته هر دفعه اون شعر های جواتیشو که احتمالا یک سریش رو هم از پشت کامیوون ها برداشت کرده می خونم به جان خودش اشک تو چشمام حلقه میرنه!! بابا پرستو تو که اون همه با احساس بودی چرا تو زرد از آب در اومدی؟
خلاصه که کلی خاطرات خل بازیامون زنده شد برام.
در ضمن این update هم بعد از توصیه لطیفه بعضی از دوستان صورت گرفت! بدونن که ما حرفشنوی داریم!