عنوانش را چمی دانم!

به امیدی انگار بیهوده وقتم را به رنگ و رو بخشیدن به اینجا می گذرانم ... طرح دیگری در ذهن بود که به دل نمی نشست ... شاید دوباره دستی درآن بردم اما بعد ...می دانی از آخرین نوشته ات چقدر می گذرد ؟ دو سال و هفت ماه و بیست و شش روز ...

و باز هم میگذرد ...

و بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز ...

و بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز ...

می ترسم نوشتنت مرده باشد ...

بیش ازین روی مغزت خط خطی نمی کنم. هوم ...

 سمیرا .